جدول جو
جدول جو

معنی میان خانه - جستجوی لغت در جدول جو

میان خانه(نَ / نِ)
به اصطلاح موسیقیان آواز متوسط را گویند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
میان خانه
جدول قسمت دوم تصانیف قدیم ایرانی که مانند مطلع بود صوت الوسط: (مولانا در فن شعر ماهر بود و در علم ادوار و موسیقی کامل و نادر و در عملهای خوداشعار میان خانه ساخته است تا دلالت بر فضل او کند)
تصویری از میان خانه
تصویر میان خانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهان خانه
تصویر نهان خانه
جایی که در آن چیزی پنهان کنند، خلوت خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهمان خانه
تصویر مهمان خانه
اتاق مخصوص پذیرایی از مهمان، هتل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوان خانه
تصویر دیوان خانه
عدالت خانه، دارالحکومه، جای قضاوت و حکمرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمان خانه
تصویر کمان خانه
سوراخ موجود در میانۀ کمان در کنار محل دست گرفتن که تیر را از آن می گذرانند، خانۀ کمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه خانه
تصویر سیاه خانه
سیاه چادر، خیمۀ صحرانشینان، کنایه از خانۀ شوم و بدیمن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
کنایه از بندیخانه. (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری) (شرفنامه). خانه تاریک. خانه ای تاریک که زندانیان را در آن بند نهند:
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گردون کبودجامه شد از ماتم وفا.
خاقانی.
، کنایه از خانه بی میمنت. (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی). خانه نامبارک. (شرفنامه) ، خیمۀ صحرانشینان. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) :
سیاه خانه و عیدان سرخ بر دل من
حریف رضوان بود و حدائق اعناب.
خاقانی.
وقتی ناقه ای گم کردم و به جستجوی آن بر ناقۀ دیگر سوار شده و روان گشتم شب به سیاه خانه ای رسیدم. (از شاهد صادق)
لغت نامه دهخدا
کاواک، (ناظم الاطباء)، میان تهی، اجوف، مجوف، کاواک، توخالی:
اگرچه نیست چو من در جهان میان خالی
گر از میان بروم میشود جهان خالی،
مسیح کاشی،
و رجوع به میان تهی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ / نِ)
جایی که کمان را در آن گذارند. قربان. (فرهنگ فارسی معین).
، گوشۀ کمان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مرکضۀ قوس و آن دوخانه باشد. سیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کمان خانه ابرو، ابروی کمان مانند. (فرهنگ فارسی معین). قوس ابرو:
من از این هر دو کمان خانه ابروی تو، چشم
برنگیرم وگرم دیده بدوزند به تیر.
سعدی.
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتاق کمان خانه ابروی تو بود.
حافظ.
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب، کمان خانه ابروی تو سازم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(می وَ / وِ نَ / نِ)
دکان میوه فروشی. (ناظم الاطباء) دکان میوه و فواکه. (آنندراج) ، جایی که میوه در آن فراوان باشد. (ناظم الاطباء) ، در دربار پادشاهان صفوی جایگاه خاصی که اختصاص به نگهداری میوه داشته و آن راصاحب جمعی اداره می کرده است: در بیان شغل صاحب جمع میوه خانه و غیره اجناس متعلقه به میوه خانه: جز خربزه، خیار، انگور... و غیره میوه ها بالتمام است. (از تذکرهالملوک چ آقای دکتر دبیرسیاقی ص 31). صاحب جمع میوه خانه مبلغ بیست تومان مواجب و بر این موجب رسوم در وجه او مقرر است. (از تذکرهالملوک ص 96)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ رَ / رِ)
آبی که به درخت یا کشت برای ضرورتی میان دو نوبت دهند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد، واقع در 8هزارگزی خاور الشتر با 240 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یامْ چَ / چِ)
وسط پاچه، میان پا. میان پای. (ناظم الاطباء). میان دو ران:
میلم به میان پاچۀ او بیش کشد
زیرا که میان پاچه ز کس تنگ تر است.
میرم شاه.
در نامۀ اعمال تو چیزی نبود
جز حرف میان پاچه و سرگیری و غرق.
حکیم شفایی
لغت نامه دهخدا
(چُ)
دهی است از دهستان بنواز ناظر بخش شوش شهرستان دزفول، واقع در21هزارگزی شمال خاوری شوش با 300 تن سکنه. آب آن ازرود دز و راه آن ماشین رو است. این ده معروف به میان چوقان نیز می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(جَ گَ)
دهی از دهستان حومه بخش کرج شهرستان کرج، واقع در 5 هزارگزی شمال کرج با 262 تن سکنه. آب آن از رود خانه کرج و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مهمانخانه. مهمانسرا. مهمانسرای. میهمانسرا. میهمانسرای. مسافرخانه. مضیف. (یادداشت مؤلف) :
یکی میهمان خانه برخاسته ست
تو مهمان جهان خوان آراسته ست.
اسدی.
میهمان خانه ای مهیا داشت
کز ثری روی در ثریا داشت.
نظامی.
ز بی وثاقی وبی خانگی همی باشم
گهی به مسجد و گاهی به میهمان خانه.
اثیرالدین اومانی.
و رجوع به مهمانخانه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام شبه جزیره ای است در شمال خلیج گرگان و طول آن در حدود 60 و عرض آن 1/5 تا 6 هزار گز است اراضی شبه جزیره بوته زار بلند و مرتع گاوداران تراکمه محسوب و زراعت صیفی نیز در آن معمول است. در انتهای خاوری شبه جزیره مقابل بندر شاه آبادی آشورآده واقع شده که شعبه مهم شیلات مجهز به تمام وسایل در آن واقع است. در قسمتهای دیگر شبه جزیره نیز شعبه های شیلات در آشور بزرگ و میان قلعه و جز آن وجود دارد که ماهیهای خود را با اتومبیل به آشور کوچک می فرستند. بر اثر عقب نشینی آب دریا بتدریج بر عرض شبه جزیره افزوده می شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مال خانه
تصویر مال خانه
خانه ای که مال و متاع در آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملا خانه
تصویر ملا خانه
دبستان آموز گاه آموز کد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان ران
تصویر میان ران
وسط ران، کودک رسوا، آلت رجولیت
فرهنگ لغت هوشیار
مخزنی که در میان دو دیوار یا گوشه ای از خانه سازند به جهت ذخیره غلات و غیره: (روزی طلب کنی در نهانخانهاء زمین)، خلوت خانه، خانه ای که در زیر زمین سازند تا در فصل گرما در آنجا بیارامند: نهان دره، جایی که در آن خاشاک و خاکروبه ریزند، مقبره گور. یا نهان خانه غیب. عالم غیب جهان باطن: (هست رای توکه اسرار نهانخانه غیب غایبانه کند ارباب دول را اعلام) یا نهان خانه فکر (فکرت)، مخزن اندیشه مخفی گاه افکار: (دانای آشکار و نهان داند که از نهانخانه فکرت هیچ صاحب سخن متاعی دربار خود نبستم) یا نهان خانه قریحت (قریحه)، مخزن قریحه شعر: (این دو بیت از نهانخانه قریحت بعرصه بیاض فرستاد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان پاچه
تصویر میان پاچه
وسط پاچه. آلت رجولیت
فرهنگ لغت هوشیار
میان تهی کاواک به جز عمود نیست روز و شب خورشش شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است (لبیبی) آنچه که داخل آن خالی باشد میان تهی. یا توپ میان خالی. تهدید طرف بدون داشتن اسباب و وسایل
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که کمان را در آن گذارند قربان، گوشه کمان. یا کمانچه ابرو. ابرو کمان مانند: (من ازین هر دو کمان خانه ابرو تو چشم بر نگیرم و گرم چشم بدو زند بتیر)، (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه خانه
تصویر سیاه خانه
سیاه چادر، زندان محبس، خانه بدیمن منزل بی میمنت
فرهنگ لغت هوشیار
میخانه ساغر گاه اداره ای در عهد صفویان که در آن جامها و ساغرهای شراب و ظروف طلا و نقره را نگهداری میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوان خانه
تصویر دیوان خانه
عدلیه دادگستری (صفویان قاجاریان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهمان خانه
تصویر مهمان خانه
((~. نِ))
مهمان سرا، رستوران، اتاق مخصوص پذیرایی مهمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه خانه
تصویر سیاه خانه
((نَ یا نِ))
زندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیوان خانه
تصویر دیوان خانه
((نِ))
عدلیه، دادگستری (صفویان و قاجاریان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهان خانه
تصویر نهان خانه
((~. نِ))
خلوت خانه، جایی که در آن چیزی را پنهان کنند، مقبره، گور
فرهنگ فارسی معین
کاروان سرا، مسافرخانه، مهمان پذیر، مهمان سرا، مهمانکده، هتل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اجوف، پوک، کاواک، میان تهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ا توابع قره طغان شهرستان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی