جدول قسمت دوم تصانیف قدیم ایرانی که مانند مطلع بود صوت الوسط: (مولانا در فن شعر ماهر بود و در علم ادوار و موسیقی کامل و نادر و در عملهای خوداشعار میان خانه ساخته است تا دلالت بر فضل او کند)
جدول قسمت دوم تصانیف قدیم ایرانی که مانند مطلع بود صوت الوسط: (مولانا در فن شعر ماهر بود و در علم ادوار و موسیقی کامل و نادر و در عملهای خوداشعار میان خانه ساخته است تا دلالت بر فضل او کند)
کنایه از بندیخانه. (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری) (شرفنامه). خانه تاریک. خانه ای تاریک که زندانیان را در آن بند نهند: گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود گردون کبودجامه شد از ماتم وفا. خاقانی. ، کنایه از خانه بی میمنت. (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی). خانه نامبارک. (شرفنامه) ، خیمۀ صحرانشینان. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) : سیاه خانه و عیدان سرخ بر دل من حریف رضوان بود و حدائق اعناب. خاقانی. وقتی ناقه ای گم کردم و به جستجوی آن بر ناقۀ دیگر سوار شده و روان گشتم شب به سیاه خانه ای رسیدم. (از شاهد صادق)
کنایه از بندیخانه. (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری) (شرفنامه). خانه تاریک. خانه ای تاریک که زندانیان را در آن بند نهند: گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود گردون کبودجامه شد از ماتم وفا. خاقانی. ، کنایه از خانه بی میمنت. (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی). خانه نامبارک. (شرفنامه) ، خیمۀ صحرانشینان. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) : سیاه خانه و عیدان سرخ بر دل من حریف رضوان بود و حدائق اعناب. خاقانی. وقتی ناقه ای گم کردم و به جستجوی آن بر ناقۀ دیگر سوار شده و روان گشتم شب به سیاه خانه ای رسیدم. (از شاهد صادق)
کاواک، (ناظم الاطباء)، میان تهی، اجوف، مجوف، کاواک، توخالی: اگرچه نیست چو من در جهان میان خالی گر از میان بروم میشود جهان خالی، مسیح کاشی، و رجوع به میان تهی شود
کاواک، (ناظم الاطباء)، میان تهی، اجوف، مجوف، کاواک، توخالی: اگرچه نیست چو من در جهان میان خالی گر از میان بروم میشود جهان خالی، مسیح کاشی، و رجوع به میان تهی شود
جایی که کمان را در آن گذارند. قربان. (فرهنگ فارسی معین). ، گوشۀ کمان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مرکضۀ قوس و آن دوخانه باشد. سیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - کمان خانه ابرو، ابروی کمان مانند. (فرهنگ فارسی معین). قوس ابرو: من از این هر دو کمان خانه ابروی تو، چشم برنگیرم وگرم دیده بدوزند به تیر. سعدی. دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت باز مشتاق کمان خانه ابروی تو بود. حافظ. در مسجد و میخانه خیالت اگر آید محراب، کمان خانه ابروی تو سازم. حافظ
جایی که کمان را در آن گذارند. قربان. (فرهنگ فارسی معین). ، گوشۀ کمان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مِرکَضَۀ قوس و آن دوخانه باشد. سِیَه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - کمان خانه ابرو، ابروی کمان مانند. (فرهنگ فارسی معین). قوس ابرو: من از این هر دو کمان خانه ابروی تو، چشم برنگیرم وگرم دیده بدوزند به تیر. سعدی. دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت باز مشتاق کمان خانه ابروی تو بود. حافظ. در مسجد و میخانه خیالت اگر آید محراب، کمان خانه ابروی تو سازم. حافظ
دکان میوه فروشی. (ناظم الاطباء) دکان میوه و فواکه. (آنندراج) ، جایی که میوه در آن فراوان باشد. (ناظم الاطباء) ، در دربار پادشاهان صفوی جایگاه خاصی که اختصاص به نگهداری میوه داشته و آن راصاحب جمعی اداره می کرده است: در بیان شغل صاحب جمع میوه خانه و غیره اجناس متعلقه به میوه خانه: جز خربزه، خیار، انگور... و غیره میوه ها بالتمام است. (از تذکرهالملوک چ آقای دکتر دبیرسیاقی ص 31). صاحب جمع میوه خانه مبلغ بیست تومان مواجب و بر این موجب رسوم در وجه او مقرر است. (از تذکرهالملوک ص 96)
دکان میوه فروشی. (ناظم الاطباء) دکان میوه و فواکه. (آنندراج) ، جایی که میوه در آن فراوان باشد. (ناظم الاطباء) ، در دربار پادشاهان صفوی جایگاه خاصی که اختصاص به نگهداری میوه داشته و آن راصاحب جمعی اداره می کرده است: در بیان شغل صاحب جمع میوه خانه و غیره اجناس متعلقه به میوه خانه: جز خربزه، خیار، انگور... و غیره میوه ها بالتمام است. (از تذکرهالملوک چ آقای دکتر دبیرسیاقی ص 31). صاحب جمع میوه خانه مبلغ بیست تومان مواجب و بر این موجب رسوم در وجه او مقرر است. (از تذکرهالملوک ص 96)
دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد، واقع در 8هزارگزی خاور الشتر با 240 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد، واقع در 8هزارگزی خاور الشتر با 240 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
وسط پاچه، میان پا. میان پای. (ناظم الاطباء). میان دو ران: میلم به میان پاچۀ او بیش کشد زیرا که میان پاچه ز کس تنگ تر است. میرم شاه. در نامۀ اعمال تو چیزی نبود جز حرف میان پاچه و سرگیری و غرق. حکیم شفایی
وسط پاچه، میان پا. میان پای. (ناظم الاطباء). میان دو ران: میلم به میان پاچۀ او بیش کشد زیرا که میان پاچه ز کس تنگ تر است. میرم شاه. در نامۀ اعمال تو چیزی نبود جز حرف میان پاچه و سرگیری و غرق. حکیم شفایی
دهی است از دهستان بنواز ناظر بخش شوش شهرستان دزفول، واقع در21هزارگزی شمال خاوری شوش با 300 تن سکنه. آب آن ازرود دز و راه آن ماشین رو است. این ده معروف به میان چوقان نیز می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بنواز ناظر بخش شوش شهرستان دزفول، واقع در21هزارگزی شمال خاوری شوش با 300 تن سکنه. آب آن ازرود دز و راه آن ماشین رو است. این ده معروف به میان چوقان نیز می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان حومه بخش کرج شهرستان کرج، واقع در 5 هزارگزی شمال کرج با 262 تن سکنه. آب آن از رود خانه کرج و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی از دهستان حومه بخش کرج شهرستان کرج، واقع در 5 هزارگزی شمال کرج با 262 تن سکنه. آب آن از رود خانه کرج و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
مهمانخانه. مهمانسرا. مهمانسرای. میهمانسرا. میهمانسرای. مسافرخانه. مضیف. (یادداشت مؤلف) : یکی میهمان خانه برخاسته ست تو مهمان جهان خوان آراسته ست. اسدی. میهمان خانه ای مهیا داشت کز ثری روی در ثریا داشت. نظامی. ز بی وثاقی وبی خانگی همی باشم گهی به مسجد و گاهی به میهمان خانه. اثیرالدین اومانی. و رجوع به مهمانخانه شود
مهمانخانه. مهمانسرا. مهمانسرای. میهمانسرا. میهمانسرای. مسافرخانه. مضیف. (یادداشت مؤلف) : یکی میهمان خانه برخاسته ست تو مهمان جهان خوان آراسته ست. اسدی. میهمان خانه ای مهیا داشت کز ثری روی در ثریا داشت. نظامی. ز بی وثاقی وبی خانگی همی باشم گهی به مسجد و گاهی به میهمان خانه. اثیرالدین اومانی. و رجوع به مهمانخانه شود
نام شبه جزیره ای است در شمال خلیج گرگان و طول آن در حدود 60 و عرض آن 1/5 تا 6 هزار گز است اراضی شبه جزیره بوته زار بلند و مرتع گاوداران تراکمه محسوب و زراعت صیفی نیز در آن معمول است. در انتهای خاوری شبه جزیره مقابل بندر شاه آبادی آشورآده واقع شده که شعبه مهم شیلات مجهز به تمام وسایل در آن واقع است. در قسمتهای دیگر شبه جزیره نیز شعبه های شیلات در آشور بزرگ و میان قلعه و جز آن وجود دارد که ماهیهای خود را با اتومبیل به آشور کوچک می فرستند. بر اثر عقب نشینی آب دریا بتدریج بر عرض شبه جزیره افزوده می شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام شبه جزیره ای است در شمال خلیج گرگان و طول آن در حدود 60 و عرض آن 1/5 تا 6 هزار گز است اراضی شبه جزیره بوته زار بلند و مرتع گاوداران تراکمه محسوب و زراعت صیفی نیز در آن معمول است. در انتهای خاوری شبه جزیره مقابل بندر شاه آبادی آشورآده واقع شده که شعبه مهم شیلات مجهز به تمام وسایل در آن واقع است. در قسمتهای دیگر شبه جزیره نیز شعبه های شیلات در آشور بزرگ و میان قلعه و جز آن وجود دارد که ماهیهای خود را با اتومبیل به آشور کوچک می فرستند. بر اثر عقب نشینی آب دریا بتدریج بر عرض شبه جزیره افزوده می شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
مخزنی که در میان دو دیوار یا گوشه ای از خانه سازند به جهت ذخیره غلات و غیره: (روزی طلب کنی در نهانخانهاء زمین)، خلوت خانه، خانه ای که در زیر زمین سازند تا در فصل گرما در آنجا بیارامند: نهان دره، جایی که در آن خاشاک و خاکروبه ریزند، مقبره گور. یا نهان خانه غیب. عالم غیب جهان باطن: (هست رای توکه اسرار نهانخانه غیب غایبانه کند ارباب دول را اعلام) یا نهان خانه فکر (فکرت)، مخزن اندیشه مخفی گاه افکار: (دانای آشکار و نهان داند که از نهانخانه فکرت هیچ صاحب سخن متاعی دربار خود نبستم) یا نهان خانه قریحت (قریحه)، مخزن قریحه شعر: (این دو بیت از نهانخانه قریحت بعرصه بیاض فرستاد)
مخزنی که در میان دو دیوار یا گوشه ای از خانه سازند به جهت ذخیره غلات و غیره: (روزی طلب کنی در نهانخانهاء زمین)، خلوت خانه، خانه ای که در زیر زمین سازند تا در فصل گرما در آنجا بیارامند: نهان دره، جایی که در آن خاشاک و خاکروبه ریزند، مقبره گور. یا نهان خانه غیب. عالم غیب جهان باطن: (هست رای توکه اسرار نهانخانه غیب غایبانه کند ارباب دول را اعلام) یا نهان خانه فکر (فکرت)، مخزن اندیشه مخفی گاه افکار: (دانای آشکار و نهان داند که از نهانخانه فکرت هیچ صاحب سخن متاعی دربار خود نبستم) یا نهان خانه قریحت (قریحه)، مخزن قریحه شعر: (این دو بیت از نهانخانه قریحت بعرصه بیاض فرستاد)
میان تهی کاواک به جز عمود نیست روز و شب خورشش شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است (لبیبی) آنچه که داخل آن خالی باشد میان تهی. یا توپ میان خالی. تهدید طرف بدون داشتن اسباب و وسایل
میان تهی کاواک به جز عمود نیست روز و شب خورشش شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است (لبیبی) آنچه که داخل آن خالی باشد میان تهی. یا توپ میان خالی. تهدید طرف بدون داشتن اسباب و وسایل
جایی که کمان را در آن گذارند قربان، گوشه کمان. یا کمانچه ابرو. ابرو کمان مانند: (من ازین هر دو کمان خانه ابرو تو چشم بر نگیرم و گرم چشم بدو زند بتیر)، (سعدی)
جایی که کمان را در آن گذارند قربان، گوشه کمان. یا کمانچه ابرو. ابرو کمان مانند: (من ازین هر دو کمان خانه ابرو تو چشم بر نگیرم و گرم چشم بدو زند بتیر)، (سعدی)